بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهاد» ثبت شده است

این روزای تکراری میگذرن و مجبورم تو کلاس های نسبتا مفید قبل دوره شرکت کنم ... بعضی وقتا فکر میکنم این روزا اینقدر خوبه که دیگه بهتر از این نمیشه ... گاهی م مثل الان میشینم و از دست خودم گله و شکایت میکنم که چرا شروع نمیکنی ؟ چرا اینقدر زود ناامید میشی ؟ چرا فکر میکنی کارایی که دوست داری انجام بدی بی فایدس ؟ شاید این روزا بیشتر به حال جوونی که بهشت از داشتنش مفتخره غبطه میخورم ... به اونی که هم اسمش جهاد بود هم رسمش ... به اونی که تیپ ش امروزی بود اما غیرتش دیروزی ! به اونی که مال دنیا رو داشت اما حب دنیا رو نه ! به اون جوونی که هم خدا ازش راضی بود هم اولیای خدا و هم بهترین بنده های خدا ... وقتی خودم رو با این شهید عزیز مقایسه میکنم میبینم که چقدرررر از قافله عقب م ! و چقدر کار داره بپذیرم نیومدم به این دنیا که فقط تو آسایش و راحتی باشم ... و یاد بگیرم چیزایی هستن که جون من در برابرشون ارزشی نداره ... و اگر کاری نکردم یادم نره تربیت بچه هایی که در آینده مادرشون هستم از همه چیز مهم تره و در آخر همیشه یادم باشه که : «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی».

پ ن :

سفر مشهد روزی م نشد ...

ای که مرا خوانده ای ... راه نشانم بده ...

۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۸
Princess Anna