بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

4

برام نوشتن خیلی سخته اما مینویسم ش تا دلم آروم بشه و کمتر بهش فکر کنم . صبح نزدیک های نه بود که چشمام باز کردم رفتم دیدم هنوز نمره م نیومده . ساعت یازده بود که دوتا از دوستام اس داده بودند چند شدی منم سریع چک کردم ... نمره م خیلی بهتر از اونی بود که فکرش میکردم . به دوستام راستش گفتم . یکی شون اس داد ای وای عزیزم من 12 شدم . منم گفتم خداروشکر . به اون یکی زنگ زدم بعد من من کردن نمره ش از من بیشتر گفت اما میدونستم راست نمیگه بهش سفارش کرده بودم نمره مو درست کنه اما گفت یادم رفت اصن به استاد نگفتم اما من ترم پیش به خاطرش رفتم دانشگاه از استاد براش 9.9 گرفتم تا مشروط نشه خیلی مهربون بودنم خوب نیست ... وقتی درس خوندی چرا قبل امتحان قسم میخوری نخوندم چرا بهم باید دروغ بگیم چرا ابراز ناراحتی کاذب بکنیم تظاهر به دلسوزی بکنیم من که میدونم خوشحال میشه از اینکه نمرم کمتر شده ازش بعدش باهام مهربون تر میشه ... عصر رفتم بیرون اومدم خونه کیک درست کردم ... دلم میخواد قوی باشم آخه آدم ها در گرو اعمال شون ن اگه کم شدم بیشتر ش تقصیر خودمه ترم یک معدلم خیلی خوب شد اما این دو ترم ... بازم خداروشکر به خاطر همه چیز.


پ ن : الان دلم میخواد صدای فلوت بشنوم و بالای یه کوه بشینم .

دلم میخواد صبح چشم هام باز کنم وقتی پنجره رو باز کردم جایی باشم که تا چشم کار میکنه سبزه زار ببینم.

من که هیچ راهی به مغزم نمیرسه.

فکر نکنم اصلا باشه ... فقط خدا میدونه ...

یادم باشه شروع کنم به نوشتم اهداف م و چندتا از فیلم های مورد علاقم رو بخرم.

۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۰۱:۱۳
Princess Anna

3

شنبه صبح نزدیک های هفت و نیم زدم بیرون ... آسمون ابری بود دونه دونه م برف میبارید ...خیلی خوابم میومد ! شب قبلش کم خوابیده بودم ... وقتی رسیدم در خونه این هنرنمایی رو رو شیشه ماشین بابام به جا گذاشتم ! نزدیک های دوازده بود که برگشتم خونه و تا پنج خواب بودم ! بعدشم دوباره رفتم بیرون گواهی دکتر بگیرم واسه حذف پزشکی ! کلیم خوراکی و شیرینی گرفتم . امتحان م رو فکر کنم 17 بگیرم  . بعدشم به زور تا یازده شب خودم بیدار نگه داشتم !  وسط خوندن دلم گرفت و از خدا کمک خواستم ... خدای مهربونم وقتی قرآن باز کردم بهم گفت صبر کن و به یاد من باش ...دلم خیلی آروم شد ... صبح اینقدر سرویس تکون خورد که نگو  ... پنجره هاشم باز نمیشد . سریع پیاده شدم و نفس عمیق کشیدم ! امتحان خیلی راحت بود تقریبا همه رو نوشتم آخه عین جزوه بود ! و نیاز به فکر کردن زیاد نداشت ! بعد امتحان اینقدر خوابم میومد که سریع پریدم تو سرویس ! بعدشم اومدم خونه و سریع تو رخت خواب ! تا نزدیک چهار بود که خوابیدم . تا امتحان بعدی پنج روز وقت دارم که حتی یه روز م براش کافیه !


پ ن :

حالم خوبه اما از ته دل خیلی ناراحتم ...

انگار همه راه ها بسته ن...

بیشتر از هروقت به کمک و معجزه خدا احتیاج دارم.

خدای مهربون م خودت کمک م کن ...

دلم انرژی مثبت و یه روز کامل خوشحالی میخواد !

۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۰۰:۴۷
Princess Anna

2

تا همین یک ساعت پیش سرشار از شادی و انرژی + بودم ! تا اینکه نیم ساعته یه موج منفی سنگین نشسته رو سرم ! از نصیحت کردن و نصیحت شنیدن مثل خیلی از آدم ها اصلا خوشم نمیاد ... ازین که خواسته هام محکوم بشن بیزارم ! خواسته هایی که خیلی عادی ن ولی وقتی محکوم ش میکنن آدم ازینکه فلان چیز بدیهی خواسته از خودش متنفر میشه ... حداقل من که اینجوریم . هنوز خیلی خوابم نمیاد صبح م باید حدودای هفت بیدار بشم  چون که کلی کار دارم ! اتاق م به شدت نامرتب شده ! امشب یه مقدار به حساب کمد م رسیدم ! امیدوارم فردا دوباره بشم همون خانوم کوچولوی مرتب ... !

پ ن : پس اون همه انرژی م کجا رفت ؟ ...

۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۰۱:۴۷
Princess Anna

1

دی ماه پنج سال پیش اولین وبلاگم رو ساختم ... موضوع اصلی ش رشته موردعلاقه م بوده و هست اما گاهی هم خاطره یا دلنوشته ای رو اونجا به ثبت رسوندم ... خداروشکر تا به امروز وبلاگ دوست داشتنیم پابرجاست ... حالا دوباره دی ماه شده و من دومین وبلاگم رو ساختم اما اینجا قراره از خودم و لحظه های زندگیم بنویسم ... قراره به امید خدا خاطرات م رو ثبت کنم ...

الهی به امید تو ...

۲۱ دی ۹۲ ، ۰۱:۱۲
Princess Anna