بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

با کمک خدا به طرز خیلی خیلی خیییییییلی معجزه آسایی کلاسی که از اول دبیرستان میخواستم شرکت کنم و هفت ساله همش پشت گوش میندازم عرض یک ساعت جور شد !!! اونم موقعی که ثبت نام ندارن ! این جمله که از اگه یه قدم به سمت خدا بری ، خدا ده قدم سمت میاد رو با تمام وجودم درک کردم ... اون چند روز که خونه خاله بودم تصمیم گرفتیم خودمون شروع کنیم ... منم اون روزها که روضه داشتیم مقدمات ش رو فراهم کردم با مامان پرنیان که خاله کوچیکه میشه هم هماهنگ کردم که استاد م بشن ! همه چی حاضر بود تا اینکه همون سه شنبه خاله زنگ زد و گفت با اون مرکز تماس گرفتم و گفتن همین امروز بیاید فرم رو بگیرید و کلاس هم یک روز تو هفته س اونم سه شنبه ها ! همون روز با خاله قرارگذاشتیم و رفتیم و خداروشکر ظرفیت هنوز تکمیل نشده بود فرم رو گرفتیم تا هفته ی بعد بقیه مدارک رو تحویل بدیم و سر کلاس حاضر بشیم ... واقعا از جایی که فکرش رو نمی کردم خدا برام درست کرد ... خدایا شکرررررررت .

پ ن :

اون تراول که از پارسال عید فطر لای قرآنم بود هدیه ی یه مرد بزرگه که از بهترین مردای خداست ... همین چند روز پیش داشت خزج می شد که نشد ! پول م برگشت سرجاش و به جاش دو جا و به بهترین شکل ممکن خرج شد ... خدایا شکرت که حواست بهم هست خدایا شکرررررررت .

کودک درونم یحتمل خیلی صورتی دوست داره ! اصلا شاید خودشم صورتیه ! از کجا معلوم !

باران را عاشقم من !

۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۱
Princess Anna