بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

اولین روز بعد از تعطیلات رفتم تو کار تولید انگیزه وافر جهت پیشبرد اهداف سال جاری ! اهممم !!! خب ! خیلی راحت یه دفتر برنامه ریزی 10 برگی کاملا مطابق با نیازهام درست کردم ! اگر کارها خوب پیش رفت و مفید بود بازم بهش برگه اضافه میکنم ... یه دفترچه رنگی رنگی م گرفتم واسه نوشتن اهداف سال 95 ... خب ! دیگه همینا !
پ ن :
مهمون داشتیم و مهمونی رفتیم اما هیچ نکته ی قابل توجهی نداشت که اینجا بنویسم یه جورایی میتونم بگم که بیش از حد معمول یکنواخت بود :| اصن شبیه عید دیدنی نبود ! برنامه ریزی هامم واسه بیرون رفتن با دخترخاله خراب شد ! چون دیر اومدن و زودم رفتن !

خیلی اعتکاف لازمم ... اما بعید میدونم اسمم تو قرعه کشی در بیاد ... چون ظرفیت خیلی محدود و متقاضی خیلی خیلی زیاد ... هرچی که قسمت باشه ... اما باید یه جوری بنزین بزنم ! از مشهد که برگشتم باک بنزین م خالی خالی شده ! در حقیقت پر از خالیه ...

پس کی خرداد میشه که امتحانا شروع شه و بعدش تیر بشه که امتحانا تموم شه !!! استاد فرمودن : چه عجب شما این ترم تشریف آوردین دانشگاه ! من با افتخاااار تمام : :)))) ! اولین جلسه مالتی مدیا بود که رفتم سرکلاسش !!! خودمم باورم نمیشد ! و هنوزم نمیشه ! باشد که رستگار شویم !

فضولی در کمد اینجانب اکیداااااا ممنوع ! خطر تشعشع رادیواکتیو در کمد مذکور ! الکی مثلا :))))

وان یکاد بخوانید و درفراز کنید ... بترکه چشم حسود اصن !

خدایا شکرت ... شرمنده ترینم ...
۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۰۸
Princess Anna

دقیقا هفته پیش همین موقعا بود که رسیدیم خونه مامان بزرگ از خونه اون مامان بزرگ ! نزدیک 9 ساعتی میشد که تو راه بودیم ... جاده لغزنده ! هوا بارونی ! وجود مه هم که طبیعیه ! اما خداروشکر صحیح و سالم رسیدیم ... خب انگار از آخر به اول شروع کردم ! برمیگردم به سه شنبه دو هفته پیش که صبح ساعت پنج و نیم از خونه راه افتادیم و دقیقا عصر هم ساعت پنج و نیم رسیدیم مشهد ! تو راه بارندگی بود خصوصا نزدیکای مشهد اما خداروشکر خیلی راحت رسیدیم و اصلا خسته نشدیم هرچند وقتی رسیدیم تا فردا صبح خوابیدیم ! البته وسطاش هم واسه شام بیدار شدیم ! چهارشنبه نزدیک اذان ظهر رفتیم حرم مطهر ... دل توی دلم نبود ... خیلی دلم برای این صحن و سرا تنگ شده بود ... وارد حرم که شدم نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنم ! تو اون هوای قشنگ بارونی بهترین حال عمرم رو داشتم ... بهشت بارونی یا بارون بهشتی ؟! کدوم عبارت واسه حرم بارونی امام مهربانی ها مناسب تره ؟ ... الحمدالله سه روزی که مشهد بودیم برای نماز ظهر و مغرب میرفتیم حرم ... تو راه برگشت هم اگر پیاده بودیم پاساژ های سر راه رو نگاه میکردیم ... با وجود هوای خیلی سرد حرم دلم نمیومد تماشای گنبد طلا از صحن انقلاب رو رها کنم و داخل بشینم ... تو دلم ترس اینکه اینبار آخرین زیارت باشه هر بار بیشتر از قبل میشه ... همیشه به اون زیارت آخر فکر میکنم ... ای کاش هنوز کلی وقت داشته باشم ... ای کاش تا دیدار آخر کلی فاصله باشه ... ای کاش ...الحمداالله که آخرین پنجشنبه سال 94 رو حرم امام رضا جان بودیم ... تمام نگرانی هام برای سال جدید فروکش کرد ... برنامه های سال 95 رو هم همونجا نوشتم ... تو حرم امام همیشه مهربان که هیچکس رو دست خالی برنمیگردونه ...

جمعه بعد از ناهار حرکت کردیم سمت سبزوار و چند روز هم پیش مامان بزرگ اینا بودیم ... تو راه خیلی ناراحت بودم ... هنوز برنگشته بودیم دلم خیلی تنگ شده بود ... اما چاره ای نبود بخاطر بابا باید میرفتیم ... البته اون چند روز فرصت رو غنیمت شمردم و از طبیعت زیبای اونجا استفاده کردم ... کلی هم عکس قشنگ گرفتم ! اگر زودتر میرفتیم درختای بیشتری شکوفه داشتن ... اما اکثرا برگ شده بودن ... روز اول عید رو هم بعد از گشت و گذار تو باغ با مامان و بابا سرخاک پدربزرگ و مادربزرگ مامان رفتیم ... برای مامان بزرگ هم عکس گرفتم و وقتی رفتیم بهشون نشون دادم ...

الحمدالله سفر خوبی بود و حال و هوام رو کاملا عوض کرد ... این یک هفته که برگشتیم فقط به جمع و جور کردن گذشت و یه مهمون هم بیشتر نداشتیم ... امسال اکثرا برنامه ایران گردی داشتن ! خلاصه که حوصله م سررفته و منتظرم تا مهمون بیاد !

انشالله که سال خیلی خوبی واسه همه ما باشه ... خدا سایه پدر مادر رو از سر هیچکس کم نکنه ... خوشبختی چیزی جز داشتن نعمت خانواده و سلامتی نیست ... سال نو ، روزای نو و زندگی نو برای همه مبارک باشه ...

پ ن :

خدای مهربونم شکرت ...

ادامه مطلب گوشه ای از لحظاتی که گذشت به روایت تصویر !

۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۴۹
Princess Anna