پ ن :
ته دلم میگه روزای خوب و اتفاقای خوب نزدیکه ... انشاالله .
خداکنه امتحان سه شنبه رو قبول بشم ... خدایا خودت کمکم کن ...
هرچی به خودم و این روزهام نگاه میکنم بیشتر پیش خدا شرمنده میشم ... شرمنده لطف و محبت و نگاه مهربونش به خودم و زندگیم ... شرمنده حمایت های بی مثال و دست یاری گر بی مانندش ... شرمنده نعمت هایی که بی منت بهم عطا کرد و حتی نتونستم شکر ذره ای ش رو به جا بیارم ... خدایا شکرت به خاطر همه چی ... خدایا خودت مراقب خودم خانوادم و زندگیم باش ... نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم ... خدا جونم شکرررررررررررت .
پ ن :
الحمدلله علی کل حال ...
چقدر دلم میخواد کلی کتاب بخونم مثل قبلنا !
خدایا شکرت به خاطر حال خوبم !
خدایا شکرت ؛ بخاطر لحظه لحظه ی زندگیم ... خدایا شکرت ؛ بخاطر لحظه به لحظه نفس کشیدنم ... خدایا شکرت ؛ بخاطر پدر مهربون و مادر فداکارم که بهترینن ... خدایا شکرت ؛ بخاطر دلسوزترین خواهرای دنیا ... خدایا شکرت ؛ بخاطر اینکه هر وقت دستت و رها کردم دوباره خودت دستم رو گرفتی و زندگیم رو سر و سامون دادی ... خدایا شکرت ؛ بخاطر استعداد ها و توانایی های ذاتی م ... خدایا شکرت ؛ بخاطر همه ی نعمت های زندگیم که از شمردن شون ناتوانم ... و خدایا شکرت ؛ بخاطر اون چیزایی که بهم عطا کردی و فقط بین خودمون دوتاست ... خدا جونم شکرررررررت .
باورم نمیشه که تابستون تموم شد ! الحمدلله خیلی خیلی خوب بود ... درسته حوصله م سر رفت اما هرچی که بود مثل پارسال نبود ! الحمدلله ... فردا بعد دو هفته پیچوندن ! داریم میریم یونی ... منم و تعداد بسیار کمی واحد ! که خیلی زیاد به نفع مه ! واسه پیشبرد اهدافم ... هدف م مشخصه و راه م روشن ! شکر خدا .... اما امیدوارم اعتماد به نفسی که لازم دارمو با پیش رفتنم بدست بیارم ... هنوز یه کم زود به زود ناامید میشم و به هدف م شک میکنم ...تو پست بعدی از این روزهایی که گذشت یعنی روزهای اخر شهریور ماه مینویسم ...
پ ن : خدایا شکرت ... آرامشم تویی ... یعنی میشه به آرزو م برسم ؟ ... با کمک تو حتما میشه .
یه مقداری هم مضطربم !!!
میگیم توکل برخدا ! اما بازم نگرانیم ! حداقل درمورد من که اینطوریه ! فراموش میکنیم که خدا هرچقدرم بد باشیم بازم دوست مون داره ... ای کاش یادم نمی رفت ... ای کاش از ته دل درک ش میکردم .
چقد خوشحالم هفته دیگه یکشنبه و هفته بعدی ش دوشنبه تعطیله !!! چون یکشنبه و دوشنبه کلاس دارم !!! دی: ها ها !!!
چرا همه یعنی تا جایی که من دیدم ... عاشق پاییزن ؟
چقدر خوبه که دست های خدا رو تو دستات حس کنی ... چقدر حس قشنگیه که خدا بهت بگه صدا تو شنیدم تو جوابم رو ندیدی ... اینقدر که حواست پرت شده دیگه به زندگیتم نگاه نمیکنی ... این هفته خدا بهم یادآوری کرد ... خدایا شکرت ... خیلی مهربونی ...
پ ن : خدا جونم یه دنیا ازت ممنونم به خاطر اینکه بهم نشون دادی حواست بهم هست ... خیلی حس خوبی دارم .
چقدر خوبه که درس خوندن حالتو خوب کنه و نزاره به چیزهای بد فکر کنی ... خدایا شکرت .
یه عصر اردیبهشتی با عطر بهار با طعم دلتنگی جمعه حالمو عوض کرد ... یه عالمه حس های خوب و تازه ... خوشحالم که سال 92 تموم شده هرچی باشه فقط پارسال نباشه ! صبح که بیدار شدم دیدم مامان داره تغییراتی میده که حسابی خونه رو قشنگتر کرد ! اتاقم خیلی خیییییییییییلی حس خوبی داره خداروشکر ... یه آرامش خاصی داره شبیه همون حس مبهمی که دوسش دارم ... خلاصه که بهار همه چیو حسابی قشنگ کرده ... این هفته رو دوست داشتم چهارشنبه با آبجی رفتیم همون شهر کتابی که دوسش دارم برچسب و دفترچه گرفتم بعدشم کارتون سفید برفی زبان اصلی حسابی پیاده روی کردیم ... دیشبم که شب آرزو ها بود با دله گرفتم نمازش خوندم از خدا آرزومو خواستم نمیدونم چرا امسال خیلی حالمو خوب کرد یه حس شادی معنوی داشتم ... خداروشکر ... حساسیتم به بهار و عینک نزدن همه جا باعث شده حس کنم چشمم ضعیف تر شده ! یکشنبه بود که واسه مامان گل خریدم وقتی از دانشگاه برگشتم خوشحالم که مامان غافلگیر شد ... دوست جونیم هسدن در حال عکاسی از جزوات ! خیلی دقیقه میره چک میکنه چیزی جا نیفتاده باشه بعد من جزوه رو کپی میکنم و شماره نمیزنم تو سرویس میخونمو مثل الان نمیدونم ترتیبش چطوریه !!! این ملزومات جزوه نویسی من و این هم چیدمان بسیاااااااااااااار مرتب کلاس ما !
پ ن : خدا جونم خیلی ازت ممنونم بخاطر همه چیز ... نمیدونم چطوری تشکر کنم ازت ...
تو این هفته ها انیمیشن آناستازیا و فیلم زن سیاه پوش (اونشبی که تو مدرسه موندیم دیدمش) و فیلم رابین هود 2010 دیدم (خوشم نیومد خیلی بخاطر فضاسازی ش گرفتم) .
قراره با خودم
بشینم برنامه ریزی کنم هدف گذاری !
مراقب غذا خوردنم هستم !
دیروز نزدیک یه ساعت با دوست دبیرستانم صحبت کردم ... یاد اون روزها بخیر ... هم اون موقع هم الان خیلی خوب همدیگه رو درک میکردیم این ترم هم دانشگاهی شدیم ... براش در کنار همسرش آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم .
این پست رو خیلی درهم نوشتم ! خودمم نفهمیدم از کجا شروع شد !
گاهی وقتا یه حس های جدید و مبهم با طعم شیرینی که داره حال منو خوب میکنه ... مثل امروز صبح . گاهی وقتا تو یه موقعیتی قرار میگیرم و حس میکنم این حال من یه اتفاق یا احساسیه که میخوام تو آینده تجربه ش کنم ... یه خاطره از آینده یه خاطره از فردا ... حس عجیبیه نمیتونم درست بیان کنم ... حالم امروز به لطف خدا خیلی بهتره دلم میخواد درس بخونم اما میترسم از اینکه مثل اون روز بشه ... نمیدونم برم اهدافم بنویسم یا نه ... نمیدونم آخه استرس درسا مم دارم ... خوشحالم که پنجشنبه دارم میرم دانشگاه ...
پ ن :
یادم باشه آلبوم نه فرشته م نه شیطان رو هم بخرم خیلی تعریف ش شنیدم ...
همه چی طوریه که دلم میخواد ... همه چی به لطف خدای مهربونم مرتبه ... هفته دیگه رو دانشگاه نمیرم چون واسه ش برنامه دارم . از شنبه شروع کردم کارهای عقب افتادم رو انجام میدم ان شالله تا فردا تموم شه و از پنجشنبه برم سراغ بقیه کارهام ... آرزو میکنم واسه همه امسال یکی از بهترین سال های زندگی شون باشه و سلامتی و شادی رو واسه همه از خدا میخوام ... میام و تو پست بعدی مینویسم که نوروز به من چطوری گذشت با عکس هایی که گرفتم میذارم ... یه حس خوب دارم اونم اینه که خدا پشت و پناهمه ... میخوام امسال رو هدف گذاری کنم تا تو این برهه به لطف خدا به سری از اهداف کوتاه مدت م که زمینه ساز اهداف بزرگمه برسم.
پ ن : خدایا شکرت که هوا مو داری ... خدایا به همه سلامتی بده ... خدایا از راه مبهمی که پیش رو مه میترسم خودت کمک م کن ...