بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

21

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۱۳ ب.ظ
آرومم ... خدا لبخند آورد به لب هام ... خدایا شکرت ... آلبوم نه فرشته م نه شیطان فوق العاده بود ... همه ی ترک ها ش دوست می دارم ... همه ش قشنگ بود ... صبح رفتم بانک کارهای بانکی مامان انجام بدم عصر مامان عکس های خاله رو گرفت از آتلیه گفت خیلی خوب شده اما من از چاپ و برش ش خوشم نیومد با اینکه جزء اولین و بهترین آتلیه ها س گرون ترین کاغذم انتخاب کردیم ... مامان گفت خیلی حساس نباش حتما خوشش میاد ... عصر رفتم بیرون آلبوم خریدم و عکس ها رو چیدم .

پ ن :
عصبانییییییییییییییییم از دوستم بخاطر اینکه هر وقت کارم داره اس میده ! اس داده میگه چرا بهم اس نمیدی ؟ میگم من نیومدم دانشگاه حالمو پرسیدی شما ؟ گفت حالا که اس دادم خوب چرا نیومدی ... دوساعت بعد اس داد گفت پروژه اقتصاد نوشتی گفتم نه ... فقط بخاطر اینکه مثل همیشه من این کارا رو باید انجام بدم اس داد نه احوال پرسی ...