بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لحظه های خوب» ثبت شده است

دیشب با آبجی خانوم برای تولد بابا جان یه کیک کوچولو گرفتیم ... هدیه رو هم مامان چند روز پیش تهیه کرده بود ... در نهایت هم شد یه جشن کوچولو با یه کیک کوچولو در کنار یه خانواده نه چندان کوچولو !!!

پ ن :

خدای مهربونم شکرت ... شرمنده ترینم ...

بریم ادامه مطلب !


۰ ۰۲ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۶
Princess Anna

و صد و دهمین پست ! اول باید بگم که در کمال ناباوری امتحان اون روز رو قبول شدم ! دست جیغ هورررررررا ! هنوزم که هنوزه باورم نمیشه ! یه جلسه از دوره جدید رو هفته پیش رفتم که جلسه ی آشنایی بود و حالت کارگاه داشت و  انشالله بعد عید کلاس ها به طور رسمی شروع میشه ... مسیر جدیدی که توش قرار گرفتم بهترین ؛ قشنگترین و شیرین ترین مسیر زندگیم بوده تا حالا که خدای مهربون راه ش رو برام هموار کرده ... خدایا شکرت ... همه ی سختی هایی که کشیدم ارزشش رو داشت فقط امیدوارم تا آخرش برم و کوتاهی نکنم ... بنظرم هیچکس هیچوقت از این که وقتش رو برای این برنامه ی قشنگ زندگی بذاره پشیمون نمیشه ! هیچوقت ! انشالله من هم موفق بشم ... روزهای آخر بهمن ماه از مامان بزرگ و خاله نرگس اینا سر زدیم ... دست پخت خاله حرف نداره ! به قول بچه ها چاشنی همیشگی غذاهاش عشقه ! منم از فرصت استفاده کردم و کلی عکس و فیلم گرفتم ! دستش درد نکنه فوق العاده بود ! تو پرانتز باید بگم با اینکه شیرینی تر خیلی دوست دارم و هر ماه چندبار خودم رو مستفیض میکنم ! اما شیرینی که بابا بخره یه چی دیگه س ! اصلا خوشمزه ترم هست ! دو هفته بعد هم مامان بزرگ اینا و خاله ها برای سالگرد پدربزرگ شون اومدن ... اون روز کلاس صبحم تشکیل نشد و کلی هم بخاطر پروژه منتظر مدیر گروه بودم که آخرم نیومد و کلاس بعدی م شروع شد ... تایم اول کلاس آی تی دو رو بودم و بعدش رفتم خونه عمه مامان ... بسیاااااار ذوق کردم از اینکه همه ی فامیل و یکجا دیدم ! و البته اون همه نی نی ! و از همه مهم تر نی نی جان خودمممممم ! بعد ناهار اومدیم خونه با بچه ها و نرفتیم سرخاک ! چای گذاشتم و کم کم خاله ها اومدن ... دخترونه رفتیم بیرون دور زدیم و پاساژ نزدیک خونه مون رو گشتیم ... بعد شام با خاله نرگس و زهرا و آجی جان ها رفتیم خاله مریم رو برسونیم خونه شون ... به زحمت خودمون رو تو ماشین جا کردیم ! تازه شوهرخاله م بنده خدا جا نشد !!! اون وقت شب با ماشین بیرون رفت ! اونا رو که رسوندیم رفتیم دور بزنیم ! خاله هم برامون بستنی خرید ... خییییییلی خندیدیم و خییییییییییلی خوش گذشت ! برگشتیم خونه تا مامان و پسر کوچیکه ی خاله رو هم ببریم ! اونا هم به جمع مون اضافه شدن و رفتیم بنزین زدیم و کلی هم چرخیدیم ! خداروشکر که خیلی خوش گذشت ! برگشتیم خونه اینقدر خسته بودم که زود خوابیدم ! فرداشم مهمون داشتیم و از شنبه هم خونه تکونی رو شروع کردیم ! البته امسال حوصله نداشتم چند روز الاف اتاق و کمدم بشم ! عرض چند ساعت تمیز و مرتب ش کردم ! هرچند مامان میگفت لازم نیست خودش تمیز هست ! به جای این بیا کمک من کن !!! منم دیدم دلم راضی نمیشه هیچ کاری نکنم ! سریع مرتبش کردم و یه کوچولو هم تغییر دکور دادم ! کمک مامان هم کردم ! باشد که رستگار شوم !

پ ن :

پست بعدی انشالله درمورد ردیف شدن کارهای کاراموزی و پروژه پایانی مینویسم ... شکرخدا تا الان که خوب پیش رفته هرچند درمورد نتیجش خیلی نگرانم ... مخصوصا برای پایان نامه ...

بلندی های بادگیر ! بعد از پنج سال هنوز هم بهترین داستانی که تاحالا خوندم ! به شما هم پیشنهاد میکنم بخونید ! اصلا پشیمون نمیشید !

خریدهای عید هم خداروشکر تموم شد ! اما ! حالا چی بپوشم !!! :)))))

ظرفای هفت سین رو خیلی ساده تزئین کردم و یه حوض کوچولو برای ماهی گلی خریدم انشالله وقتی از سفر برگشتیم سفره رو میچینم ...

اینستا رو دی اکتیو کردم ! خودمم باورم نمیشه ! تلگرام هم دیلیت اکانت ! وا تس آپ هم چندماهه ! این چند روز بدون شبکه های اجتماعی بیشتر از زندگیم لذت بردم ! دلیل اصلی شم پروژه پایانی یا همون پایان نامه م هستش ! موضوعم جدیده و خیلی کار میبره ! همین باعث شد یه مدت ازین فضا کناره بگیرم تا بیشتر به کارام برسم ...انشاالله و الحمدلله ...

ادامه مطلب عکسای هنری اینجانب !!! از لحظه هایی که گذشت ...

۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۰۲
Princess Anna