باید
بگم که هنوزم باورم نمیشه هفته ی پیش دفاع داشتم ! و به خوبی و خوشی با نمره ی عالی
عاقبت بخیر شد ! 17 شدم اما درحقیقت 19 ! چون یک هفته دیر دفاع کردم دو نمره کم شد
... استاد جان میگفت ای کاش هفته ی پیش میومدی ... گفتم چرا استاد ؟! گفت به خاطر نمرت
! گفتم استاد نه نمره م برام مهمه و نه مدرکم :| بعدش درباره ی رشته ی مورد علاقه م
صحبت کردیم و گفتم که همه میگن رشته ای که دوست دارم البته در حقیقت عاشقشم ! بازار
کارش صفره و برای خانوم ها که منفی صفر ! استاد گفت ببین تو یه خانومی مثل من ! پس نباید
اولویت ت اشتغال و درامد باشه ! اگر کار مورد علاقت رو پیدا کردی که چه بهتر ! اگر
نه تو کارهای تحقیقاتی و تدریس فعالیت میکنی ... گفتم شما راضی بودید استاد ؟ گفت خیلی
! استاد داور بهم گفت اولین بار بود که از اول تا آخرش نتونستم سوال بپرسم و ساکت نشسته
بودم ! گفت از استاد به این سخت گیری 19 گرفتن خیلی سخته ... کارت خیلی خوب بود و مطمئنم
که استعدادش رو داری ... من از اون موقع هنگم تا الان ! استاد داور هم میگفت کار سختی
انجام دادی ! بازم هنگ کردم ! اصلااااا باورم نمیشه تونستم انجامش بدم ! اصلنا ! فقط
میتونم بگم خدا کمکم کرد ... فقط فقط خدا ... شرمنده تر از همیشه م ... هنوزم باورم
نمیشه ... الحمدالله علی کل حال ... خدا جووووونم شکررررررررت :)))) ماچ ماااااااااااچ
:-* یادم رفت دوتا چیز رو بگم ! اول اینکه از دست خودم بسی عصبی شدم ! موقع ترجمه ی
متن های به شدت تخصصی و وقتی داشتم اسلاید هام رو برای ارائه حاضر می کردم دائما به
خودم میگفتم : آخه دختر ! این همه وقت داااشتی چرا گذاشتی دقیقه ی نود ؟! هااااان ؟!
اون جا بود که ندای درون وارد عمل شد و با حالت بسیااار ریلکسی فرمود : خودتو سرزنش نکن ! تو از بدو تولد دقیقه
نودی بودی و هنوزم هستی ! غیر از اینه ؟! منم گیج و منگ ! گفتم لدفا یه امروز رو بیخیال
من بشید بذارید اسلایدام رو درست کنم ! بعدا خودم به حسابتون می رسم ! فوقع ما وقع
!!! ... و اما دومی ! قصد داشتم نرم دفاع :| بذارم برای بهمن ! اما به علت بحرانی بودن
اوضاع معدل اینجانب در ترم پیشین !!! جرئت نکردم ! همین ! به قول گفتنی وز خرابه !
یعنی بود ! نمره م که وارد کارنامه شد الحمدالله اوضاع تحت بحرانی شد و بنده در
ترم جاری (این جاری نه اون جاری ! اگه اون جاری بود که میگفتم ترم خواهر شوهر یا
مادر شوهر !!!) (میگم هنوز باورم نمیشه زده به سرم !) خب چی داشتم میگفتم :| آهاع
! بنده در ترم جاری موفق شدم 19 واحد اخذ کنم ! با توجه به قانون درسی نا نوشته ای
که هر ترم :| به کارنامه م اعمال میشه با کسر سه واحد مردودی فکر کنم 16 واحد پاس
می کنم ! 13 واحد نشه صلواات ! تازه فهمیدم معدل بالای دوازدهم نعمتی که تا وقتی
ازت گرفته نشه قدرش رو نمیدونی !
فردای
عید غدیر تولد مامان جون جان بود ولی ما بسیار سورپرایزانه ! شب عید غدیر یعنی دو روز
زودتر تولد ش رو گرفتیم ! با خواهر جان رفتیم کیک و گل خریدیم بماند که مردم شب عیدی
تمام شیرینی های تر رو خریده بودن ! و تعداد کیک ها هم به شدت سیر نزولی داشت ! لذا
وارد عمل شده و خود را به پیشخوان رسانده ! بالاخره بعد از ده بار گفتن آقا لدفا اون
کیک قلبه قرمزه ! آقاا!! اونم برای من بیارید ! کیک را خریده و به سرعت از قنادی خارج
شده !
دقیقا
روزهایی که درگیر پایان نامه بودم سایبریا یک رو که از بچگی نتونسته بودم تموم کنم
به سرانجام رسوندم ! البته با دفترچه راهنما ! و بعد از دفاع به سرعت سایبریای 2 رو
نصب کردم و تا حدودی تخته گاز رفتم ! الانم وسطای بازیم ! خب چیکار کنم از بچگی دوسش
دارم !
تکنولوژی
به جای اینکه برده ی ما باشه ، ما رو برده ی خودش کرده ! دیدم که میگم ! خرسی جان از
صبح تا شب از شب تا صبح پای این گوشی فلان فلان شده س ! پسرم/دخترم حیف وقت گرانبهاته
کمتر اینطوری نابودش کن ! بااااریکلا نن جون !
پ ن :
خدایا شکرت ... نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم ... با تمام وجودم ازت ممنونم خدای مهربون من ! الحمدالله علی کل حال ...
باب
الحوائج ... عموی مهربان ... ممنونم عمو جان ... با دست های قطع شدت از
همه دستگیری میکنی ... خیلی مردی ! تا ابد ! دشمنات از همون اولم شرمندت
شدند ! تا ابد هم شرمنده می مونن ! یا کاشف الکرب عن وجه الحسین (علیه
السلام)
محرم نزدیک ... ارباب صدای قدمت می آید ...
بریم
ادامه ی مطلب : (عکس اولی رو خودم نگرفتم مربوط میشه به وقتی که داشتم
هدفم رو تغییر می دادم تا اینکه این پایان نامه باز منو هواییم کرد ! لذا
روز از نو ! روزی از نو !)