بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

71

جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۴۶ ق.ظ
به خودم قول دادم که به موقع آپ کنم ... یه دفعه میبینم کلی عکس باید آپلود کنم و کلی هم بنویسم ! اینطوری لذت نوشتن خاطرات از بین میره و فقط واسه م خستگی داره ... اتفاق خاصی نیفتاد فقط از هفته پیش تاحالا 4 دفعه با آبجی رفتیم فست فود ! این از دیشب ! تازه سعی کردم مثلا غذای سالم بخورم ساندویچ خوردم ! امشب م که رفتیم اینقدر با ترس و لرز وارد رستوران شدم که خدا میدونه ! گشتم یه چیزی انتخاب کردم که نسبتا سالم تر باشه ... ساندویچ فیله انتخاب کردم ! اما وقتی سفارش رو آورد دیدم خانومه اشتباه به جای فیله مخصوص زده همبرگر مخصوص ! که من به هییییچ عنوان تاحالا لب به همبرگر های بیرون نزده بودم ! هیچی دیگه ! از هرچی بترسی سرت میاد ! این و این م از امشب ! البته هدف این عکس روزنامه ز ر د یه که مشاهده میکنید !!! واسه آبجی خانوم کوچک خریدیم خوشحال بشه نمراتش خوب شده ! قسمت دوم این سریالم دیدیم که نسبت به اولی خیلی بهتر شده بود ! قسمت اول واقعا ضعیف بود ... از اون یکی سریالم اصلا خوشم نیومد ... همینطوری زدم جلو که تموم بشه ... قبلنا فیلم های بهتری میساختن ... یادم باشه دوتا از کارتون های دوست داشتنیم که آنشرلی و میتی کومان هستش رو تهیه کنم ... هنوزم که هنوزه دو روز به تموم شدن فرجه ها مونده ... نمیدونم چرا تموم نمیشه ... هیچوقت تاحالا اینقدر سنگین نبوده.

پ ن :
خدا جونم شکرت که دوباره آرامش رو به دلم برگردوندی ... حالا میفهمم که خیلی چیزها تو زندگی ارزش غصه خوردن ندارن ... با این حال همش دارم هفته ها رو میشمارم .

عکس ها رو آبجی جانم گرفتن .

عمو جانم مکه هستن ... خوش به حالش واقعا که هرسال مشرف میشن ... خیلی به زیارت احتیاج دارم ... بیشتر از همیشه .

ظهر نمیدونم چطوری خوابم برد !!! حالا باید به سقف نگاه کنم تا خوابم ببره !

خدایا شکرت.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی