بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

14

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۵۰ ق.ظ

صبح کلاس فیزیک دارم اما قصد ندارم برم چونکه ترم اولیا اضافه شدن مباحث تکراریه و البته کلی کار دارم ... ان شالله صبح بیدار شم برم واسه تزیین هفت سین و کمدم روبان و شمع و صدف بخرم ... پنجشنبه عصر به شدت دلم گرفته بود با آبجیم رفتیم پارک پیاده روی و دوچرخه سواری یه کم حالم بهتر شد ... نزدیک اذان تازه رسیده بودم و از ته دلم دعا کردم ...

پ ن : خدایا به خاطر همه چی ازت تشکر میکنم ... کمک م کن خدای مهربونم .