بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

47

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۸ ق.ظ

چقدر دلم تنگ شده واسه دوران قشنگ دانش آموزیم ... اون رابطه ای که بین من و دوستای خوبم بود توی دبیرستان دیگه نیست ... دلم شعر میخواد و نوشته های قشنگ ... دلم عکس میخواد با یه عالمه حس رنگارنگ ... بعد سحر به قول م عمل میکنم البته یه قولی م از خدا گرفتم ... همش یادم میره اهدافم رو بنویسم ... آخه نوشتن یه تاثیر خیلی عجیبی داره .

پ ن : خدایا شکرت ...