بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و پرواز میکنم به بلندای احساس و روشنای خیال

بیکرانه های ذهن من

و چقــــــدر دیر می فهمیم که زندگــــــی همین روزهاییست که منتظــــر گذشتنش هســتیم ...

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۶:۱۷
    81
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۰۶
    80
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۴ , ۱۷:۰۰
    79
  • ۵ دی ۹۳ , ۰۲:۱۶
    68
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۵۹
    67
  • ۵ آذر ۹۳ , ۲۰:۴۰
    65
  • ۴ آذر ۹۳ , ۱۰:۵۱
    64
  • ۱ آذر ۹۳ , ۲۲:۲۷
    63
  • ۲۷ آبان ۹۳ , ۰۰:۵۵
    61
  • ۱۹ آبان ۹۳ , ۲۰:۴۳
    60

56

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۰۷ ب.ظ

یه روزهایی هست که مثل همیشه نیستی ... بارون میاد ... اما تو که عاشق بارونی نمیری تا ازش لذت ببری و حالتو خوب کنی ... یه روزهایی هست که امتحان داری و مجبوری بخونی ... اما هیچی نمیفهمی ... همش مراقبی که یادت نیاد درس هاتو دوست نداری ... یه روزهایی هست که اشکات میخواد بباره ... دلت درددل با خدا رو میخواد ... وجودت دعا رو میخواد ... اما همش بغضت رو تو گلوت حبس میکنی ... خودتو میزنی به بیخیالی ... یه روزهایی مثل امروز هست که دلت میخواد زودتر تموم شه ... اما اینقدر کند میگذره که فکر میکنی قرار نیست تموم بشه ... خدایا کمک م کن .

پ ن : تا میخوام دعا کنم میگم به دعای گربه سیاه که بارون نمیاد ... میدونم فکر اشتباهیه اما گاهی وقتا کم میارم و دلم میخواد زودی دعام مستجاب بشه ... خدایای مهربونم ببخش که ناامید شدم .

دلم از اون اتفاق های به ظاهر کوچولو میخواد که حال دلم رو خوب کنه ...

خدایا ... خودت کمکم کن .